جدول جو
جدول جو

معنی نماز گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

نماز گذاشتن
(غُ وَ دَ)
نماز گذاردن. نماز گزاردن. نماز خواندن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز گذاشتن
تصویر باز گذاشتن
واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن، سپردن کاری یا چیزی به دیگری، برای مثال بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی - ۱۷۴)
دست برداشتن از چیزی یا کاری
فرهنگ فارسی عمید
(غُ دَ)
به جا آوردن نماز. نماز خواندن. (فرهنگ فارسی معین). نماز گذاشتن
لغت نامه دهخدا
(غِکَ دَ)
نماز خواندن. نماز گزاردن
لغت نامه دهخدا
(غُصْصَ / صِ مَ شُ دَ)
با نوشتن نمره و شماره روی اجزاء یک کلی یا افراد یک مجموعه، ترتیب آنها را مشخص کردن. رجوع به نمره گذاری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ رَ تَ)
نشان کردن. علامت گذاشتن. رجوع به نشان و نشان کردن شود
لغت نامه دهخدا
بجا آوردن نماز نماز خواندن: نگزاشته نماز ولی زی شه هردم نماز برده بطراری. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
Border
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
Name
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nommer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
délimiter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
menetapkan batas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
নাম দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
नाम देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
सीमा निर्धारित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nominare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
sınır koymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
delimitare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
fronterizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
adlandırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
называть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benennen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
benoemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
begrenzen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
називати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
обмежувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
ограничивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
wyznaczać granicę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
abgrenzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nombrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
nomear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
delimitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرز گذاشتن
تصویر مرز گذاشتن
경계를 설정하다
دیکشنری فارسی به کره ای